جدول جو
جدول جو

معنی قلعه کمال - جستجوی لغت در جدول جو

قلعه کمال
(قَ عَ کَ دَ)
دهی است از دهستان کمازان شهرستان ملایر، واقع در 21هزارگزی از جنوب خاوری شهر ملایر و کنار جنوبی راه شوسۀ ملایر به اراک. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن سردسیری است. سکنۀ آن 12 تن است. آب آن از قنات و رودخانه و محصول آن غلات، انگور و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان قالی بافی است. راه اتومبیل رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(قَ عَحَمْ ما مِ رَ)
نام یکی از دهستانهای بخش جنت آباد شهرستان مشهد، در جنوب باختری صالح آباد واقع است. موقع دهستان کوهستانی و هوای آن معتدل است کلیۀ قراء این دهستان در شمال و جنوب شوسۀ مشهد و صالح آباد واقع است. این دهستان 27 آبادی بزرگ و کوچک و قراء مهم آن عبارت است از درزآب که 515 تن جمعیت دارد و قلعه گبر که 447 تن جمعیت دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ حَمْ ما)
شهری است متوسط بین اکم و اقران. این شهر دارای قلعه ای بزرگ است بر قلۀ کوهی و آن را تاقربوست نامند و آنگونه که درباره آن نقل میکنند این قلعه به قلعۀ انطاکیه شباهت دارد. این شهر پایتخت بنی حمادبن یوسف ملقب به لکین بن زیری بن مناد صنهاجی بربری است. وی نخستین کسی است که آن را به سال 370 هجری قمری بنیاد گذاشت. بین آن و بسکره دو مرحله و تا قسنطینیه الهواء چند روز و تا سطیف سه مرحله فاصله است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(ثَ)
قلعه ای است در یمن در جبل جحاف. (مراصد الاطلاع)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ)
دهی است از دهستان پاریز بخش مرکزی شهرستان سیرجان، واقع در 150هزارگزی شمال خاوری سعیدآباد و سرراه مالرو مغو به راه زن. این ده کوهستانی و سردسیری است. سکنۀ آن 100 تن است. آب آن از رودخانه و محصول آن غلات، حبوبات و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(قَعَ کَ)
ده مرکز دهستان دشمن زیاری بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان، واقع در 45هزارگزی شمال شوسۀ آرو به بهبهان. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن سردسیری و مالاریایی است. سکنۀ آن 250 تن است. آب آن از رودخانه و محصول آن غلات، برنج، پشم و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان قالی و قالیچه و جوال بافی است. راه مالرو دارد. ساکنین از طایفۀ دشمن زیاری هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا